نویسنده‌: سلیم الهلالی
مترجم: ابراهیم احمدی

رد (سخن) کسانی که قایل به بدعت حسنه هستند
کسانی که قائل به بدعت حسنه هستند، شبهاتی به شرح زیر مطرح می‌کنند و با استناد به آنها بدعت را به بدعت خوب و بد تقسیم می‌کنند. ولی اگر شبهات آنان را مورد بررسی قرار دهیم می‌بینیم که استدلال آنها از اعتبار چندانی برخوردار نیست و قابل ارزش و اعتبار نیست.
1- «ما رآه المسلمون حسناً فهو عند الله حسن، و ما رآه المسلمون سیئاً فهو عندالله سییء» «هر آنچه نزد مسلمانان خوب باشد، نزد خدا هم خوب است. و هر آنچه نزد مسلمانان بد باشد نزد خدا هم بد است».

این حدیث به صورت مرفوع صحیح نیست (بلکه موقوف است) و جزو کلام ابن مسعود -رضی الله عنه- است. عجلونی در کتاب «کشف الخفاء» به نقل از حافظ ابن عبدالهادی گفته است: «سند این حدیث ساقط است و صحیح‌تر آن است که این حدیث موقوف بر ابن مسعود -رضی الله عنه- است».[27]

سخاوی هم در کتاب «المقاصد الحسنه» گفته است: «این حدیث موقوف و حسن است».

علامه آلبانی هم در کتاب «سلسله الحادیث الضعیفه» گفته است: «دلیلی مبنی بر مرفوع بودن این حدیث وجود ندارد، و این حدیث در واقع موقوف بر ابن مسعود است».[28]

بنابراین، این حدیث به صورت مرفوع صحیح نبوده و نمی‌توان با آن در برابر احادیث قاطعه که در مذمت بدعت وارد شده‌اند، استدلال کرد.

چنانچه فرض را بر صحت مرفوع بودن این حدیث هم بگیریم، اگر الف و لام واژه‌ی «المسلمون» را برای استغراق و «المسلمون» را به معنی تمام مسلمانان در نظر بگیریم، اجماع به حساب می‌آید و اجماع بدون شک حجت است ولی اجماع معتبر از نظر اصولیان، اجماع عالمان در هر عصر است و شکی در این نیست که مقلدان جزو اهل علم به حساب نمی‌آیند. و اگر الف و لام را الف و لام جنس بدانیم، در این صورت (می‌توان از حدیث فهمید که) مانند بیشتر بدعت‌ها، بعضی از افراد از خردها و خواهش‌های نفسانی و نظریات مختلفی برخوردار هستند. بنابراین (در هر صورت) نمی‌توان با این حدیث برای اثبات بدعت حسنه استدلال کرد.

ولی باید دانست که الف و لام در اینجا برای عهد است و منظور از این حدیث اجماع و اتفاق اصحاب پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- بر یک امر است که سیاق حدیث هم بر این مطلب دلالت می‌کند؛ چون اصل حدیث چنین است: «.... ثم نظر فی قلوب العباد بعد قلب محمد -صلّى الله علیه وسلّم- فوجد قلوب اصحابه خیر قلوب العباد، فجعلهم وزراء نبیه، یقاتلون علی دینه فما رأی المسلمون حسنا فهو عند الله حسن، و ما رأوا سیئاً فهو عندالله سییء» «... سپس خداوند بعد از قلب محمد -صلّى الله علیه وسلّم- به قلب بندگان خود نگاه کرد و قلب اصحاب محمد -صلّى الله علیه وسلّم- را بهترین قلب بندگان خود یافت، پس آنان را وزرای پیامبرش قرار داد که به خاطر دین او به جهاد می‌پردازند. پس آنچه که مسلمانان خوب ببینند، نزد خداوند هم خوب است، و آنچه که مسلمانان بد ببینند، نزد خداوند هم بد است».

امام احمد در مسندش (1/379) و طیالسی در مسند خود (ص 23) و خطیب در کتاب «الفقیه و المتفقه» (1/166) این حدیث را روایت کرده‌اند. حاکم هم تنها جمله‌ی آخر «فما رأی المسلمون حسنا ....» را روایت کرده و این جمله را هم بر آن افزوده است: «و قد رأی الصحابه جمیعاً ان یستخلفوا ابابکر -رضی الله عنه-» یعنی همه‌ی اصحاب بر این باور بودند که ابوبکر -رضی الله عنه- را به عنوان خلیفه انتخاب کنند.

این جمله‌ی آخر در واقع منظور از حدیث را بیان می‌کند: چرا که عبدالله بن مسعود برای اثبات خلافت ابوبکر -رضی الله عنه- به اجماع اصحاب استدلال کرده است. زمانی این امر روشن‌تر می‌شود که بدانیم عبدالله بن مسعود از سخت‌گیرترین اصحاب نسبت به انکار بدعت و دوری از بدعت‌گذاران بوده است که قبلاً به برخی از اقوال و افعال او اشاره کردیم.

2- «نعمت البدعة هذه» «خوب بدعتی است این (به جماعت خواندن نماز تراویح در مسجد)».

برخی از متأخرین به این سخن عمر -رضی الله عنه- استدلال کرده و آن را مخصص «کل بدعه ضلاله» یعنی هر بدعتی گمراهی است، قرار داده‌اند. ولی این استدلال مردود است؛ چرا که مشروعیت نماز تروایح به نص حدیث پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- ثابت شده است. از جابر بن عبدالله -رضی الله عنه- روایت شده که «وقتی که پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- به همراه مردم یکی از شب‌های ماه رمضان را احیا می‌کرد، هشت رکعت نماز (تراویح) می‌خواند و (بعد از آن) نماز وتر را بجای می‌آورد».[29]

مشروعیت به جماعت خواندن نماز تراویح هم بدین خاطر است که پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- سه شب آن را با اصحاب به صورت جماعت خوانده است، ولی پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- از ترس این که مبادا نماز تراویح بر مسلمانان واجب گردد از آن پس آن را به صورت جماعت نخوانده است. دلیل این امر حدیثی است که مسلم و بخاری از عایشه رضی الله عنها روایت کرده‌اند که در آن آمده است: «ولکن خشیت ان تفرض علیکم فتعجزوا عنها» «ولی ترسیدم که (نماز تراویح) بر شما واجب گردد و از عهده‌ی آن بر نیایید».

اما با تمام شدن وحی ترس واجب شدن نماز تراویح منتفی گردید، و در نتیجه مستحب بودن به جماعت خواندن آن به حالت خود باقی ماند؛ چرا که علت و معلول در وجود و عدم با یکدیگر مرتبط هستند.

با توجه به آنچه گفته شد در می‌یابیم که بدعت به اصطلاح شرعی تنها در موارد مذموم به کار می‌رود ولی در لغت هر چیزی که بدون نمونه‌ی قبلی به وجود بیاید، بدعت نامیده می‌شود؛ خواه محمود و پسندیده باشد و یا مذموم و ناپسند قبلاً به تفصیل در این موارد سخن گفتیم.

علامه ابن تیمیه -رضی الله عنه- در این باره گفته است: «اما قول عمر -صلّى الله علیه وسلّم- که گفته است: نعمت البدعه هذه، اکثر کسانی که به آن استدلال کرده‌اند اگر بخواهیم چیزی را که هیچ مخالفتی با سنت نبوی ندارد با سخن عمر -رضی الله عنه- ثابت کنیم، می‌گویند قول صحابی حجت نیست. پس اگر قول عمر -رضی الله عنه- مخالف حدیث نبوی باشد به طریق اولی نباید به آن اعتقاد داشت. ولی در هر دو صورت معارضه‌ی حدیث با قول صحابی صحیح نیست. آری، تخصیص عموم حدیث (که به دو صورت روایت شده است) با قول صحابی‌ای که با یکی از دو روایت حدیث مخالفتی ندارد، صحیح است. و این تنها بر حسن بدعت مورد نظر صحابی دلالت می‌کند نه غیر آن. و تنها چیزی که در سخن عمر وجود دارد این است که به جماعت خواندن نماز تراویح را بدعت حسنه نامیده است، و این نامگذاری یک نامگذار لغوی است نه شرعی. و این بدین خاطر است که بدعت لغوی بر هر چیزی که بدون نمونه‌ی قبلی انجام گرفته باشد اطلاق می‌شود در حالی که بدعت شرعی آن است که مستند به یک دلیل شرعی نباشد. پس اگر نصی از رسول خدا -صلّى الله علیه وسلّم- وجود داشته باشد که بر مستحب بودن و یا وجوب کاری بعد از مرگ پیامبر و یا به طور مطلق دلالت کند و تنها بعد از مرگ پیامبر بدان عمل شود مانند صدقه (بردن میراث پیامبران) که ابوبکر -رضی الله عنه- آن را روایت کرده است، پس اگر کسی بعد از مرگ پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- آن کار را انجام دهد، می‌توان کار او را در لغت بدعت نامید؛ چرا که از ابتدا و بدون نمونه‌ی قبلی آن را انجام داده است. همان طور که دینی که پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- آورده است در لغت بدعت و محدث نامیده می‌شود[30]. کاری که مستند به کتاب و سنت باشد، اگر چه در لغت بدعت نامیده می‌شود، در اصطلاح شرعی بدعت به حساب نمی‌آید؛ چرا که لفظ بدعت در لغت عام‌تر از اصطلاح شرعی آن است. و معلوم است که منظور پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- از «کل بدعه ضلاله» هر کاری که از ابتدا و بدون نمونه‌ی قبلی انجام گیرد نیست، بلکه منظور وی اعمالی است که وی آنها را تشریع نکرده است».[31]

3- «من سن فی الاسلام سنة حسنة» قبل از این که به رد سخن بدعت گذارانی بپردازیم که برای اثبات بدعت حسنه به این حدیث استدلال کرده‌اند. خود حدیث را به صورت کامل ذکر می‌کنیم.

از جریر بن عبدالله روایت شده که گفت: ما صبحگاهی در محضر رسول خدا نشسته بودیم که مردمانی پا برهنه و لخت که جامه‌های خط‌دار پشمین پوشیده و شمشیرها را به خود بسته بودند و بیشتر آنان و بلکه همه‌ی آنان از قبیله‌ی مضر بودند وارد شدند، چهره‌ی پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- بر اثر فقری که بر آنان دید تغییر کرد. پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- وارد شد و سپس خارج گردید و به بلال دستور داد که اذان و اقامه بگوید پس پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- نماز را اقامه کرد و سپس خطبه‌ای خواندند و در آن فرمودند
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ (نساء / 1)

«ای مردم! تقوای پروردگارتان را پیشه کنید؛ پروردگاری که شما را از یک انسان آفریده است».

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ (حشر / 18)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوای خدا پیشه کنید و هر کس باید نگاه کند که چه چیزی را برای فردای خود پیشاپیش فرستاده است».

(و سپس گفت): انسان باید از دینار و درهم و لباس و گندم و خرمایش صدقه بدهد اگر چه دانه‌ی خرمایی باشد (جریر بن عبدالله) گفت: مردی از انصار کیسه‌ای آورد که به سختی می‌توانست آن را بر دارد، سپس مردم پشت سر هم آمدند تا این که دو کومه‌ی بزرگ خوراک و لباس را مشاهده کردم که بعد از آن دیدم چهره‌ی پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- (از خوشحالی) درخشان گردید. پس پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- فرمود: «من سن فی الاسلام سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها بعده، من غیر ان ینقص من اجورهم شیء، و من سن فی الاسلام سنة سیئة کان علیه وزرها، و وزر من عمل بها من بعده من غیر ان ینقص من اوزارهم شیء»[32]. «هر کس سنت نیکویی را در اسلام پایه‌ریزی کند (که مردم از طریق آن کار مشروعی را انجام دهند) پاداش آن و پاداش هر کس که بعد از او بدان عمل کند به وی می‌رسد بدون این که چیزی از پاداش آنان کم شود و هر کس بنیانگذار سنت بدی در اسلام باشد، گناه آن و گناه هر کس که بعد از او بدان عمل کند بر وی خواهد بود بدون این که چیزی از گناه آنان کم شود».

کسی که به این حدیث استناد می‌کند بدون این که به شأن نزول آن توجه کند، همانند کسی است که «ویل للمصلین» را می‌خواند و ما بعد آن را نمی‌خواند تا معنی آن کامل گردد و چنین شخصی در واقع حقایق و موازین را دگرگون می‌سازد؛ چون چگونه خداوند متعال نماز گزاران را مورد تهدید قرار می‌دهد در حالی که به اقامه‌ی نماز دستور داده است. در واقع خداوند گروهی از نمازگزاران را مورد تهدید قرار داده است که آنان را این چنین توصیف می‌کند:
فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ (4) الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ (5) الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ (6) وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ (ماعون / 4-7)

«وای به حال نمازگزاران؛ نمازگزارانی که از نمازشان غافلند، کسانی که ریا و خودنمائی می‌کنند و از دادن وسایل کمکی ناچیز (منزل) خودداری می‌کنند».

این شخص هم چنین مانند کسی است که «لا تقربوا الصلواة» را می‌خواند بدون این که به «و انتم سکاری» توجه کند. امثال اینها در کتاب و سنت زیادند و از همین نمونه‌ها مسأله‌ی سیاق در اصول فقه نشأت گرفته است.

خود سیاق حدیث تفسیری که در میان بدعت‌گذاران شایع است و با استدلال بدان قایل به بدعت حسنه شده و عموم «کل بدعه ضلاله» را با آن تخصیص کرده‌اند، رد می‌کند و نشان می‌دهد که چنین تفسیری یاوه‌گویی و نادرست است؛ چرا که مرد انصاری تنها کاری که انجام داد این بود که دادن صدقه در حادثه‌ی مورد نظر را آغاز کرد و مشروعیت صدقه هم قبلاً با نص ثابت شده است. بنابراین نمی‌توان گفت این صحابی بدعت حسنه‌ای را انجام داده و پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- هم به دنبال او آن را انجام داده است. بنابراین منظور از سنت حسنه احیاء امر مشروعی است که انجام دادن آن به خاطر ترک سنت‌ها در میان مردم مرسوم نبوده است. در دوران معاصر هم اگر کسی سنت متروکه‌ای را احیا کن، گفته می‌شود سنت حسنه‌ای را انجام داده است و گفته نمی‌شود که بدعت حسنه‌ای را انجام داده است. بنابراین سنت حسنه آن است که مشروعیت آن مستند به نص صحیحی باشد ولی مردم بدان عمل نکرده باشند و سپس کسی بیاید و آن را در میان مردم احیاء کند. همان طور که عمر -رضی الله عنه- سنت به جماعت خواندن یازده رکعت نماز تراویح را احیاء کرد.

در سال‌های اخیر مردم شام چنین می‌پنداشتند که خواندن نماز عید فطر و قربان در مساجد سنت است و در نتیجه آنها را تنها در مساجد اقامه می‌کردند، ولی کسانی پیدا شدند که لوای سنت را بر دوش گرفته و به مردم فهماندند که سنت آن است که نماز عید فطر و قربان در مصلی خوانده شود نه در مساجد. همچنین مردم شام بر این باور بودند که سنت تراویح بیست رکعت است ولی افراد مزبور مردم را به سنت صحیحی که پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- آن را انجام می‌داد و اصحابy هم از او پیروی می‌کردند، راهنمایی نمودند. در مورد چنین افراد و دعوتگرانی گفته می‌شود که اینان سنت حسنه‌ای را در اسلام پایه‌گذاری کرده‌اند.

از سنت‌های متروکه‌ای که انتظار می‌رود کسی پیدا بشود و آن را به مورد اجرا بگذارد و با آن جهان اسلام را منور بگرداند، شریعت و قانون خدا است که طاغوت‌ها آن را از دایره‌ی حکومت دور ساخته و باز مانده‌های سفره‌های غرب و افکار مشرکان را جایگزین آن ساخته‌اند و این بازمانده‌ها را بر هر امر کوچک و بزرگی در حیات فردی و اجتماعی مسلمانان حاکم گردانیده‌اند. پس اگر حاکمی پیدا شود که بشریت را از این لجن واگیرداری که در آن گیر کرده و از این احکام پست نجات دهد و شریعت خدا را در امور بندگان خدا حاکم گرداند، گفته می‌شود این حاکم سنت حسنه‌ای را در اسلام پایه‌گذاری کرده است که اگر حاکمان دیگر هم از او پیروی نمایند پاداش آنان هم برای او نوشته می‌شود بدون این که از پاداش آنان چیزی کم شود. پس ای حکام مسلمانان! این فرصت را غنیمت بشمارید. هم چنین وقتی که محمد علی پاشا قوانین فرانسه را وارد کرد و رفاعه طهطاوی آن را برای وی ترجمه نمود و آن را بر جامعه‌ی مصر تطبیق کرد و حاکمان دیگری هم از او پیروی کردند، در واقع سنت بدی را در اسلام پایه‌گذاری کرد.
وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (حدید / 27)

«و رهبانیتی که آنان خود پدید آورده‌اند ما آن را بر آنان واجب نکرده بودیم بلکه خودشان آن را برای به دست آوردن رضایت خدا به دست آورده بودند اما آنان چنان که باید آن را مراعات نکردند. ما به کسانی که از آنان که ایمان آورده‌اند پاداششان را دادیم ولی بیشتر آنان فاسق هستند».

در این آیه هیچ دلیلی مبنی بر وجود بدعت‌های حسنه وجود ندارد؛ چون اگر «الا ابتغاء رضوان الله» به «ابتدعوها» برگردد معنی آیه چنین می‌شود: «خداوند رهبانیت را بر آنان مقرر نکرده بلکه آنان خود به قصد تقرب و نزدیکی به خدا آن را ابداع کردند». و این چیز مذمومی است؛ چون خدا بر آنان واجب نکرده است. و این که به آنچه که خود ابداع کرده بودند ملتزم نبودند و چنان که باید آن را مراعات نکردند. بر قبح کارشان می‌افزاید و این خود در واقع نوع تقبیح مضاعف کار آنان است.

و اگر «الا ابتغاء رضوان الله» به «ما کتبناها» برگردد معنی آیه چنین می‌شود: «آنان خود را ملزم به ابداع رهبانیت کردند پس خداوند هم آن را بر آنان مقرر کرد؛ یعنی خداوند احکم الحاکمین رهبانیت را دین مشروع آنان قرار داد». و این نوعی تقریر است که در دین اسلام هم روی داده است؛ چون پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- گاهی اقوال و افعال اصحاب خود را که قبلاً مشروع نبوده‌اند مورد تأیید قرار می‌داد و بدین ترتیب اقوال و افعال آنان مشروعیت پیدا می‌کرد و خداوند با آن‌ها مورد پرستش قرا می‌گرفت. نمونه‌های زیادی از این نوع تقریرات در سنت نبوی وجود دارند. اما بعد از وفات پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- نیازی به زیاد کردن چیزی در شریعت وجود ندارد؛ چرا که خداوند اسلام را کامل کرده و پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- هم هر چیزی را که ما را به بهشت نزدیک کند و ما را از آتش دوزخ دور سازد بیان نموده است.

به طور کلی می‌توان گفت که این آیه مربوط به شریعت امت‌های قبل از ما است و قول راجح در علم اصول فقه آن است که شریعت امت‌های قبل از ما برای ما شریعت به حساب نمی‌آید؛ چرا که پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- فرموده است: «اعطیت خمسا لم یعطهن احد من الانبیاء قبلی .... و کان النبی یبعث الی قومه خاصة و بعثت الی الناس عامة»[33]. «پنج چیز به من داده شده‌اند که به هیچ یک از پیامبران قبل از من داه نشده‌اند .... و پیامبران پیشین تنها برای قوم خود مبعوث می‌شدند ولی من برای تمام مردم مبعوث شده‌ام».

این حدیث دلالت می‌کند بر این که شریعت پیامبران پیشین به اقوام آنان اختصاص دارد. از این روی اسلام با عقاید و عبادات و احکام و قوانینش دین و شریعت کاملی است که نیازی به دیگر ادیان ندارد بلکه خداوند آن را بر ادیان دیگر مسلط ساخته و آن را ناسخ ادیان پیشین قرار داده است به طوری که بر مسلمانان واجب است که تنها به اسلام مراجعه کنند؛ چون اسلام تنها آیین و شریعتی است که خداوند اصول و فروع آن را حفظ کرده و آن را به عنوان دین فرزندان آدم تا زمانی که خود زمین و زمینیان را به ارث می‌برد مورد پسند قرار داده است. و شریعت گمراهان و کسانی که مورد خشم و غضب خداوند قرار گرفته‌اند چگونه می‌تواند شریعت و قانون ما قرار بگیرد در حالی که، باطل و گمراهی و شرک و کفر و فساد و غیر صحیح است مگر آنچه که در قرآن و سنت صحیح آمده است.

از این قاعده چنین بر می‌آید که شریعت اسلامی برای تکامل خود به شریعت اهل‌کتاب نیاز دارد در حالی که نصوص (شرعی) صراحت دارند در این که باید در هر امر کوچک و بزرگی با اهل کتاب مخالفت کرد. کسی که در کتاب خدا و سنت صحیح نبوی و روش سلف صالح تدبر کند در می‌یابد که سد محکمی میان مسلمانان و اهل کتاب وجود دارد و مسلمانان باید به سرعت از آنان دور شوند.

خداوند متعال مخالفت با اهل کتاب و دیگر امت‌ها را به عنوان اصل مهمی در نظر گرفته است تا امت اسلامی دارای روش و منش خاص خود گردد و افعال و عبادت‌های امت اسلامی با افعال دیگر امت‌ها اختلاط پیدا نکند. شیخ الاسلام (ابن تیمیه) این اصل را در کتاب ارزشمند خود «اقتضاء الصراط المستقیم مخالفه اصحاب الجحیم» ص (31-11) توضیح داده و فساد این قاعده که شریعت پیشینیان ما، شریعت ما به حساب می‌آید» را بیان کرده و شاطبی هم در کتاب «الاعتصام» (1/332) آن را تأیید نموده و گفته است: «براساس آنچه که در علم اصول آمده است آنچه که برای غیر ما شریعت بوده، برای ما شریعت به حساب نمی‌آید».

با وجود این که امام شاطبی از غرب و شیخ الاسلام (ابن تیمیه) از شرق (جهان اسلام) بوده است، سخن آنان در اینجا همخوانی دارد؛ چرا که هر دو از روش علمی صحیح پیروی کرده و بر پاکسازی اسلام از انحرافاتی که در دوره‌ی انحطاط سرچشمه‌ی زلال آن را مکدر ساخته‌اند، حرص می‌ورزند.

کسی که می‌خواهد در این مورد بیشتر بداند، باید به کتاب‌های مفصل راجع اصول بویژه کتاب‌هایی که نویسندگانشان اهل تقلید نبوده‌اند مانند «الإحکام فی اصول الأحکام» ابن حزم -رضی الله عنه- (5/187-16) مراجعه کند.

حتی اگر قاعده‌ی «شریعت پیشینیان ما، شریعت ما به حساب می‌آید» را درست بدانیم، این امر مشروط به دو شرط زیر است:

1- باید از طریق نقل موثق ثابت شود که این شریعت، شریعت مورد پسند خدا برای آنان بوده است.

2- نباید در شریعت ما بیان خاصی در مورد آن وجود داشته باشد. بنابراین در آیه‌ی مورد بحث هیچ سندی برای کسانی که قائل به بدعت حسنه هستند وجود ندارد؛ چرا که اسلام بیان کرده است که هر بدعتی، گمراهی و هر گمراهی، به آتش دوزخ منتهی می‌گردد.

5- عرف:

آنچه که مخصص (کتاب و سنت) قرار می‌گیرد تنها کتاب و سنت و اجماع است و عرف و عادت مردم و سخن علما و غیره نمی‌تواند در تعارض با کلام خدا و رسول خدا -صلّى الله علیه وسلّم- قرار بگیرد.

کسی که عادات مخالف سنت مردم را همچون سنت قبل از نماز جمعه،[34] مراسم مولودی[35] و مذهب‌گرایی[36] را اجماع بپندارد، در واقع به خطا رفته است؛ چرا که در هر دوره و زمانی کسانی بوده‌اند که آنها را انکار کرده‌اند. و اگر بیشتر علما اجماع اهل مدینه را در عصر امام مالک با وجود ایمان و دانشی که از آن برخوردار بودند معتبر ندانسته‌اند، بلکه سنت را حجت می‌دانستند پس چگونه می‌توان عرف و عادات عامه‌ی مردم را که نه رسوخی در علم و دانش دارند و نه اولوالامر به حساب می‌آیند و نه هنوز ایمانشان به خدا و رسول خدا -صلّى الله علیه وسلّم- کامل گردیده است. معتبر دانست؟!

الحر من خرق العادات منتهجاً
نهج الصواب و لو ضد الجماعات
و من اذا خذل الناس الحقیقه عن
جهل اقام لها فی الناس رایات
و لم یخف فی اتباع الحق لائمه
و لو اتته بحد المشرفیات
«آزاده کسی است که از عرف و عادات بگذرد و راه درست را در پیش بگیرد اگر چه برخلاف عامه‌ی مردم باشد. و کسی است که اگر مردم از روی جهل و نادانی حقیقت را رها کردند، بیرق آن را در میان مردم افراشته سازد و در راه پیروی کردن از حق از هیچ ملامتگری نهراسد اگر چه با شمشیرهای تیز و برنده او را ملامت کنند».

باید دانست که ملاک شناخت حق، کثرت انگشتان بالا رفته و جنجال تبلیغاتی نیست. لکه حق دارای نور روشنی است که در جامعه می‌درخشد، اگر چه تنها باشد و کسی از آن پیروی نکند. سخنان سلف صالح هم این موضوع را تأیید می‌کند.

عبدالله بن مسعود -رضی الله عنه- گفته است: «جماعت آن است که موافق حق باشد اگر چه تنها باشید».[37]

قاضی عیاضی -رضی الله عنه- گفته است: «راه حق را در پیش گیر و از کمی سالکان آن به خود هراسی راه نده. و از راه باطل دوری کن و از کثرت هلاک‌شدگان فریب نخور».[38]

این اقوال بر گرفته از فرموده‌ی پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- می‌باشد، که گروهی از مؤمنان را با آن توصیف کرده است که با وجود این که بیشتر مردم دچار فساد (و انحراف) می‌شوند، با (چنگ و) دندان سنت پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- را حفظ می‌کنند و به راه راست تمسک می‌جویند و به مخالفت کسانی که از راه راست منحرف شده‌اند، توجهی نمی‌کنند: چرا که منحرفان از راه حق اگر چه تعدادشان زیاد باشند، ارزشی ندارند. پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- فرموده است: «ان الاسلام بدأ غریباً، و سیعود غریباً کما بدأ، فطوبی للغرباء. قیل من هم یا رسول الله؟ قال الذین یصلحون اذا فسد الناس»[39]. «اسلام با غربت آغاز شده است، و همان طور که با غربت آغاز شده است دوباره غریب خواهد شد، پس خوشا به حال غریبان! گفته شد: ای رسول خدا! آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان کسانی هستند که زمانی که مردم فاسد می‌شوند، راه صلاح را در پیش می‌گیرند».

چنین غریبانی که هنگام فاسد شدن مردم، صالح باقی می‌مانند تعدادشان اندک است؛ چرا که به سنت‌های پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- تمسک می‌جویند و با بدعت‌ها مبارزه می‌کنند.

پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- فرموده است: «طوبی للغرباء، أناس صالحون فی اناس سوء کثیر، من یعصیهم اکثر ممن یطیعهم»[40] «خوشا به حال غریبان؛ مردمان صالحی که در میان تعداد زیادی از مردمان بد بسر می‌برند و کسانی که از آنان نافرمانی می‌کنند بیشترند از کسانی که از آنان اطاعت می‌کنند».

پس ای برادر ایمانی! حریص باش بر این که با تمسک به سنت پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- و دوری از بدعت‌ها و بدعت‌گذاران خود را برادر رسول خدا -صلّى الله علیه وسلّم- قرار دهی! همانا پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- فرموده است: «وددت انا قد راینا اخواننا، قالوا اولسنا اخوانک یا رسول الله؟ قال: انتم اصحابی، و اخواننا الذین لم یاتو بعد»[41] «دوست داشتم که ما برادران خود را می‌دیدیم. گفتند: ای رسول خدا! مگر ما برادران شما نیستیم؟ (پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم-) فرمود: شما اصحاب من هستید و برادران ما کسانی هستند که هنوز نیامده‌اند».

چنین غریبانی که هنگام تفرق امت از سنت پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- پیروی می‌کنند و در اوج تاریکی به هدایت و روش او تمسک می‌جویند، برادران پیامبر به حساب می‌آیند. پس خوشا به حال آنان که خوب جایگاهی دارند.

6- نهی اختصاصی از محرمات: نمی‌توان حدیث «کل بدعه ضلاله» را به گناهانی که شارح حکیم از آنها نهی کرده است، مثل زنا، دزدی، ربا و ... اختصاص داد؛ چرا که این امر فایده‌ی حدیث را از بین می‌برد و نوعی تحریف و الحاد به حساب می‌آید و مفاسد زیر را در بر دارد:

الف – اعتمادی به این حدیث باقی نخواهد ماند؛ چون هر چیزی که از آن نهی شده حکم خاصی در مورد آن صادر شده است.

ب – نام «بدعت» بدون تأثیر خواهد ماند.

ج – از هر بدعتی به طور اختصاصی نهی نشده است و هر چیزی که به طور اختصاصی از آن نهی شده، بدعت به حساب نمی‌آید، پس حمل یکی بر دیگری پنهان کاری و پوشاندن حقیقت است.

د – بدعت‌ها با گناهان مساوی خواهند شد در حالی که بدعت‌ها از گناهان بدتر هستند. همانطور که سفیان ثوری گفته است: «شیطان بدعت را بیشتر از گناه دوست دارد؛ چرا که از گناه می‌توان توبه کرد ولی چون بدعت، گمراهی در اعتقاد است از گناه زشت‌تر است».

پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- هم تفاوت میان گناه و بدعت را بیان کرده است. در مورد گناهان امام بخاری در صحیح خود روایت کرده است: «مردی که ملقب به حمار بود و شراب می‌خورد و پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- را به خنده می‌آورد و هر گاه نزد پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- آورده می‌شد، او را (برای نوشیدن شراب) تازیانه می‌زدند، یک بار مردی او را لعنت کرد و گفت: خدا او را لعنت کند چقدر نزد پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- آورده می‌شود؟ پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- در پاسخ آن مرد فرمود: «لا تلعنه فانه یحب الله و رسوله». «او را لعنت نکن؛ چرا که او خدا و رسولش را دوست می‌دارد».

اما در مورد بدعت‌ها بخاری و مسلم روایت کرده‌اند که در حالی که پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- غنائم را تقسیم می‌کرد، مردی با پیشانی کشیده و ریش زیاد و سر تراشیده که آثار سجده در میان چشمان او پیدا بود، بر او وارد شد و بر تقسیم پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- اعتراض کرد. پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- فرمود: «یخرج من ضئضیء هذا قوم یحقر احدکم صلاته مع صلاتهم، و صیامه مع صیامهم، و قراءته مع قراءتهم، یقرؤون القرآن لایجاوز حناجرهم، یمرقون من الاسلام کما یمرق السهم من الرمیة، لئن ادرکتهم لاقتلنهم قتل عاد» «از اصل و تبار این شخص مردانی بیرون می‌آیند که شما نماز خواندن و روزه گرفتن و قرآن خواندن خود را در مقایسه با نماز و روزه و قرآن خواندن آنان کم به حساب می‌آورید، مردمانی که قرآن می‌خوانند ولی از حنجره‌هایشان تجاوز نمی‌کند و از اسلام خارج می‌شوند همان طوری که تیر از نخجیر خارج می‌شود، و اگر به آنان برسم آنان را همانند قوم عاد می‌کشم».

در اینجا پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- از لعنت کردن شخص شارب الخمر نهی کرده و به صحت اعتقاد او گواهی داده است و این به صراحت دلالت می‌کند بر این که گناه انحرافی است در عملکرد اعضای بدن. اما شخصی که بر پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- اعتراض کرد با وجود این که زیاد روزه می‌گرفت و زیاد نماز می‌خواند به طوری که آثار سجده بر پیشانی او پیدا بود، پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- فرمودند که نسل او را به علت بدعت‌گذاری می‌کشند اگر چه زیاد نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند و قرآن تلاوت می‌کردند و اهل زهد و عبادت بودند و اینها در واقع جزو همان بدعت‌گذاران هستند.

بدین ترتیب زشتی بدعت‌ها از گناهان بدتر است؛ چرا که بدعت، گمراهی در اعتقاد و انحراف در بینش و فساد در ایمان است در حالی که گناه انحرافی است در عملکرد اعضای بدن.

ه‍ - اختصاص بدعت‌ها به اموری که به طور اختصاصی از آنها نهی شده است، بر بدعت‌ها انطباق ندارد؛ چون هیچ گونه دلیلی مبنی بر مشروعیت بدعت‌ها وجود ندارد در حالی که دلیل بر مشروعیت اجتناب و دوری از گناهان وجود دارد.

7- جمع کردن قرآن در یک مصحف و اکتفا نمودن به مصحف عثمان -رضی الله عنه-؛ قائلان به بدعت حسنه بر این باورند که جمع قرآن در یک مصحف و اکتفا نمودن به مصحف عثمان -رضی الله عنه- بدعتی در دین بوده که اصحاب و تابعین مرتکب آن شده‌اند و این را دلیلی بر استحسان بدعت می‌دانند.

قبل از این که به رد سخن آنان و به بیان تلاش گمراهانه‌ی آنان بپردازیم، لازم است آنچه را که آنان بدان استدلال کرده‌اند با مثال‌های موثق و دلایل درست شرح دهیم.

اصحاب پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- بر جمع قرآن اتفاق نظر داشته‌اند. بخاری در جاهای متعددی از صحیح بخاری و هم چنین غیر او روایت کرده‌اند که: «زید بن ثابت -رضی الله عنه- گفته است: کشته شدن حافظان قرآن در جنگ یمامه به ابوبکر -رضی الله عنه- گزارش داده شد و در آن هنگام عمر بن خطاب -رضی الله عنه- هم در آنجا حضور داشت. ابوبکر -رضی الله عنه- گفت: عمر -رضی الله عنه- به من مراجعه کرد و گفت: در جنگ یمامه بسیاری از قاریان قرآن شهید شده‌اند و من بیم آن را دارم که اگر این روند شهید شدن قاریان قرآن در جاهای دیگری هم تکرار شود، بسیاری از آیات قرآن از بین برود و من بر این باورم که شما دستور جمع قرآن را صادر کنی. به عمر -رضی الله عنه- گفتم: چگونه کاری را انجام دهیم که رسول خدا -صلّى الله علیه وسلّم- آن را انجام نداده است؟ عمر گفت: به خدا قسم این (جمع کردن قرآن) کار خوبی است. و عمر آن قدر به من مراجعه کرد تا این که خدا سینه‌ام را برای این کار گشود و با عمر -رضی الله عنه- هم عقیده شدم. زید گفت: ابوبکر -رضی الله عنه- به من گفت: شما مرد جوان و خردمند و غیرمتهم هستی و برای رسول خدا -صلّى الله علیه وسلّم- وحی را می‌نوشتی، پس به جستجوی قرآن بپرداز و آن را جمع کن (زید گفت): به خدا قسم اگر مرا به منتقل کردن کوهی مکلف می‌کردند به اندازه‌ی تکلیف جمع کردن قرآن بر من سنگینی نمی‌کرد. گفتم: چگونه کاری را انجام می‌دهید که رسول خدا -صلّى الله علیه وسلّم- آن را انجام نداده داست؟ ابوبکر -رضی الله عنه- گفت: به خدا قسم کار خوبی است. و ابوبکر آن قدر به من مراجعه کرد تا این که خداوند سینه‌ی مرا برای آنچه که سینه‌ی ابوبکر و عمر را برای آن گشوده بود، گشود. پس در مورد قرآن به تتبع و تحقیق پرداختم و آن را از روی برگ‌های درختان و تخته‌سنگ‌ها و سینه‌ی حافظان قرآن جمع آوری کردم تا این که به آخر سوره‌ی توبه رسیدم و آن را از آیه‌ی «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ماعنتم» تا آخر سوره، تنها نزد ابو خزیمه انصاری یافتم. این صحیفه‌ها تا زمان در گذشت ابوبکر -رضی الله عنه- نزد آن حضرت بودند و سپس در طول حیات عمر نزد آن حضرت بودند و بعد از آن تحویل حفصه، دختر عمر -رضی الله عنه- گردیدند.

هم چنین از انس بن مالک -رضی الله عنه- روایت شده است که «حذیفه بن یمان که با شامیان و عراقیان مشغول فتح ارمنستان و آذربایجان بود و از اختلاف آنان در قرائت قرآن بیم داشت نزد عثمان -رضی الله عنه- آمد و بدو گفت: ای امیر مؤمنان! این امت را دریاب قبل از این که همچون یهودیان و نصاری در قرآن دچار اختلاف شوند. پس عثمان -رضی الله عنه- (کسی را) نزد حفصه فرستاد تا صحیفه‌ها را پیش او بفرستد تا نسخه‌هایی را از آنها را استنساخ کنند و سپس آنها را به او باز گرداند. پس حفصه آنها را برای عثمان فرستاد و عثمان به زیدبن ثابت و عبدالله بن زبیر و سعید بن عاص و عبدالله بن حارث بن هشام دستور داد که این کار را انجام دهند و صحیفه‌ها را در چند مصحف استنساخ کنند و به گروه سه نفره‌ی قریشیان گفت: اگر در مورد چیزی از قرآن با زید بن ثابت دچار اختلاف شدید، آن را به زبان قریش بنویسید؛ چرا که قرآن به زبان قریش نازل شده است. آنان هم این کار را انجام دادند و صحیفه‌ها را در چند مصحف استنساخ کردند و عثمان صحیفه‌ها را به حفصه باز گرداند و هر کدام از مصحف‌های استنساخ شده را به یکی از مناطق فرستاد و دستور داد که تمام صحیفه‌ها و مصحف‌های دیگری که قرآن در آنها نوشته شده بود، سوزانده شوند».

با تأمل در این روایات می‌توان به نکات زیر پی برد:

الف –کار اصحاب (در جمع کردن قرآن کریم) روشی مناسب با اهداف شریعت دارد به طوری که با هیچ یک از اصول و دلایل شرعی منافات ندارد. و این که ابوبکر صدیق به عمر فاروق و زید بن ثابت به ابوبکر صدیق -رضی الله عنه- گفتند: چگونه کاری را انجام می‌دهید که رسول خدا -صلّى الله علیه وسلّم- انجام نداده است، دلالت نمی‌کند بر این که آنان آگاهی داشته‌اند از این که کارشان منافی شریعت بوده است؛ چون مانع جمع کردن قرآن در دوران رسول خدا این بود که پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- منتظر نزول آیاتی بود که احکام یا تلاوت بعضی از آیات قرآن را نسخ می‌کردند؛ چرا که وحی پیوسته نازل می‌شد و خدا آنچه را که می‌خواست تغییر می‌داد و یا تثبیت می‌کرد و اگر قرآن در یک مصحف جمع می‌شد، تغییر آن در هر زمان دشوار یا متعذر می‌بود. ولی وقتی که با در گذشت پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- نزول قرآن به پایان رسید، شریعت اسلامی استقرار پیدا کرد و مردم از زیاد نشدن و کم نشدن قرآن کریم و عدم افزایش واجبات و محرمات اطمینان یافتند و خداوند به خلفای راشدین الهام کرد که قرآن را جمع و استنساخ کنند و به مصحف عثمان -رضی الله عنه- اکتفا نمایند و این کار اصحاب در واقع در چارچوب سنت قرار داشته است.

بدین ترتیب خداوند متعال به وعده‌ی صادق خود مبنی بر تضمین حفظ قرآن کریم برای امت محمد -صلّى الله علیه وسلّم- - خدا بر شرافت آن بیفزاید – وفا کرده است. خداوند متعال فرموده است:

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (حجر / 9)

«به درستی که ما خود قرآن را نازل کرده، و خود حافظ و نگه دارنده‌ی آن هستیم».

این کار به دست ابوبکر صدیق -رضی الله عنه- و مشورت عمر فاروق صورت گرفت. قبل از آن قرآن کریم در صحیفه‌های پراکنده‌ای نوشته شده بود. خداوند متعال فرموده است:

رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً (بینه / 2)

«پیامبری که صحیفه‌های پاک و مطهر را می‌خواند».

از این روی زید بن ثابت هم گفت: «به تتبع و جستجو پرداختم و قرآن را از برگ‌های درخت خرما و تخته سنگ‌ها و سینه‌های حافظان قرآن جمع کردم».

ب – جمع قرآن کاری نبود که اصحاب از پیش خود آن را انجام داده باشند، بلکه در واقع تحقق بخشیدن به وعده‌ی خدا بود؛ چون خداوند متعال همان طور که وعده‌ی حفظ قرآن را داده، وعده‌ی جمع کردن آن را هم داده و فرموده است:
إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ (قیامت / 17)

«بی‌گمان جمع کردن قرآن و خواندن آن بر ما است».

اگر آیه‌ی سوره‌ی حجر را که خداوند در آن وعده‌ی حفظ قرآن را داده است، در کنار آیه‌ی سوره‌ی قیامه که در آن وعده‌ی جمع کردن قرآن را داده است، قرار دهیم، به یک اصل مهم که قبلاً به آن اشاره شد پی می‌بریم و آن این که خدایی که هدف را تشریع کرده وسیله‌ی رسیدن به آن هدف را نیز فراموش نکرده است؛ مثلاً همانطور که حفظ قرآن هدفی است که خداوند تشریع کرده، جمع قرآن هم وسیله‌ای است (برای حفظ آن) که خداوند آن را بیان نموده است. این قرآن در دوران پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- در صحیفه‌هایی از برگ درختان و تخته سنگ‌ها مکتوب و در سینه‌ها محفوظ بود، وقتی که اصحاب دیدند که در جنگ یمامه بسیاری از قاریان قرآن کشته شدند، به وسایل دیگری که قرآن در آنها مکتوب بود پناه بردند و آنها را جمع‌آوری کردند و بدین ترتیب وعده‌ی خدا مبنی بر جمع کردن و حفظ کردن قرآن کریم تحقق پیدا کرد.

ج – اصحاب در مورد جمع قرآن اتفاق نظر داشتند و این خود اجماعی بود از جانب آنان و شکی در حجیت اجماع وجود ندارد. چگونه در حجیت اجماع آنان تردیدی وجود خواهد داشت در حالی که آنان مردمانی هستند که بر گمراهی اجماع نمی‌کنند؟

د – این کار اصحاب مربوط به امور عقلی بوده است؛ اموری که اگر بر عقل انسان عرضه شوند، آنها را می‌پذیرد و ارتباطی با امور تعبدی که خارج از دایره‌ی عقل انسان هستند، ندارد. از این روی حذیفه -رضی الله عنه- که استنساخ مصحف‌ها را به عثمان -رضی الله عنه- پیشنهاد کرد، فرموده است: «کل عبادة لم یتعبدها اصحاب رسول الله -صلّى الله علیه وسلّم- فان الاول لم یدع للاخر مقالا» «هر عبادتی که اصحاب رسول خدا -صلّى الله علیه وسلّم- آن را انجام نداده باشند، انجام ندهید؛ چون (نسل) اولی سخنی را برای (نسل) بعدی باقی نگذاشته است».

ه‍ - کار اصحاب در واقع وسیله‌ای برای حفظ یک امر ضروری و یا دفع ضرر و زیان اختلاف مسلمانان در مورد قرآن بوده است که اولی از قبیل اصل «دفع مفاسد و سد ذرایع» است و هر کدام از این‌ها جزء قواعد اصولی مستنبط از کتاب و سنت به حساب می‌آیند.

و – وسایل هر چند به خودی خود مورد نظر نیستند ولی منجر به چیزهایی می‌شوند که مشروعیت آنها با نص ثابت شده است.

ز – کارهایی که اصحاب انجام داده‌اند از قبیل جمع و استنساخ قرآن و اکتفا به مصحف عثمان -رضی الله عنه- و جنگ با مرتدان و بیرون راندن اهل کتاب از جزیره العرب و انتصاب عمر -رضی الله عنه- و تعریب دیوان همه و همه کارهایی هستند که به کل امت اسلامی ارتباط دارند.

بنابر آنچه گفته شد در می‌یابیم که بدعت‌ها با آنچه اصحاب پیامبر -صلّى الله علیه وسلّم- انجام داده‌اند، در تضاد هستند؛ چون بدعت‌ها با مقاصد شریعت هیچ تناسبی ندارند و تنها متناسب با مصالح بدعت‌گذاران هستند. از طرف دیگر آنچه اصحاب انجام داده‌اند در دایره‌ی معقولات قرار داشته است در حالی که بدعت‌ها در مورد امور تعبدی هستند و حتی اگر به عادات هم مربوط باشند به جنبه‌ی تعبدی آنها تعلق دارند و چون امور تعبدی خارج از دایره‌ی عقل بشری قرار دارند، شارع حکیم بیان آنها را به انسان واگذار نکرده است. بنابراین در امور تعبدی باید به همان حدی اکتفا کرد که شارع حکیم مشخص کرده است و هر گونه زیاد کردن و کم کردنی در این زمینه بدعت به حساب می‌آید.

بدعت‌ها وسیله هم محسوب نمی‌شوند بلکه منظور از آنها تعبد است و این خود باعث زیاد کردن و کم کردن شریعت می‌گردد و این خود تشدید و سخت‌گیری است و با مقاصد شریعت مبنی بر رفع حرج و آسان گیری در تضاد است.

بدعت‌ها به کل امت اسلامی ارتباط ندارد بلکه تنها برای بدعت‌گذارانی که آنها را تأمین کننده‌ی مصالح و شهوات خود می‌دانند اهمیت دارد. و کسی که وضعیت بدعت گذاران را در طول قرن‌ها مورد بررسی قرار دهد، به این امر پی می‌برد و نسبت به آن یقین پیدا می‌کند.

بدعت‌ها همان طور که در موضع عرف گفتیم، در طول قرن‌ها مورد اختلاف بوده‌اند به طوری که عده‌ای آنها را خوب دانسته و عده‌ای هم آنها را رد کرده‌اند در حالی که اصحاب در مورد آنچه که انجام داده‌اند اجماع و اتفاق نظر داشته‌اند.

بدین ترتیب در می‌یابیم که در آنچه اصحاب انجام داده‌اند، حجت و سندی برای بدعت گذاران به حساب نمی‌آید بلکه تنها موجب افزایش ضعف و زبونی آنان می‌گردد.

8- تقسیم بدعت به احکام پنجگانه: برخی از علما احکام پنجگانه‌ی شریعت را به بدعت سرایت داده‌اند و آنها را تنها یک قسم مذموم به حساب نیاورده‌اند، بلکه آنها را به واجب و مندوب و مباح و مکروه و حرام تقسیم کرده‌اند. از جمله‌ی این افراد می‌توان به قرافی در کتاب «الفروق» اشاره کرد که این سخن خود را از استاد خود، عز بن عبدالسلام گرفته است که می‌گوید «بدعت آن است که در زمان رسول خدا -صلّى الله علیه وسلّم- انجام نگرفته باشد و به بدعت واجب، حرام، مندوب، مکروه و مباح تقسیم می‌شود ...».[42]

ادامه دارد ...